سوپرایز
توی اتاق زایمان بعد از صلواتی که فرستادن و فهمیدم نی نی بدنیا اومدهپرستارم گفت:به به چه پسریبا خنده گفتم نه بچم دختره.که دیدم همه تعجب کردنو گفتن نه بچه پسرهاول فکر کردم دارن باهام شوخی میکنن که دکتر اتاق عملم(خانم دکتر شکری) گفت:نشونش بدین تا شومبولش رو ببینهووقتی اوردن جلوم گفتم وای چقدر شبیه مامانمه انگار مامانمو زاییدم که یک دفعه اتاق ترکید از خنده.که خانم دکتر گفت:مامانت رو ول کن شومبولشو ببین.ولی اون لحظه من زیباترین و شیرین ترین موجود دنیا رو دیدمتکه ای از وجودم بود که داشت دست و پا میزد و لباش میلرزید با موهای سیخ سیخی.و چه خوردنی بود اون لبای سرخشو سریع لای پتو پیچیدنش و با صدای ارومی که بیشتر شبیه صدای پیشی بود گریه کرد و ازشون خواستم تا بیارنش پیش خودم که خوشبختانه قبول کردن و نزدیک صورتم که بود لباشو میمالید به لپم و من به این زیبایی مادر شدم و اردیبهشت برایم بهشت شد.بهشتی که پسرم برایم زمینی کرد.و تو بغلم بود تا بقیه کارهای عمل تمام بشه و فشار خونم از شدت این هیجان توصیف نشدنی شد16.و به این نتیجه رسیدم که سونوی مامانم دقیق تر از سونوی دکتراست