هشت ماهگی
عزیزتر از جانم,آرام جانم,آرامش این روزهایم رو مدیون تو هستم.تویی که با اومدنت رنگ دیگه ای به زندگیم دادی نفسم.با حضور تو دلبندم آرزوها,دعاها,روزها و شب هام همه عوض شدن و خاص تو شدن و برای تو شدن.از وقتی که مادر شدم بیشتر برای سلامتی و طول عمرخودم دعا میکنم,تا همیشه و همیشه در کنارت باشم و نگذارم تا مبادا چیزی نگران یا ناراحتت کند.گل پسرم شیرینم همیشه و همیشه و همیشه بخند و شاد زندگی کن غصه ات نباشد من کنارت هستم همه جا و همه وقت نفسم.تا زمانی بدست میاد محکم بغلت میکنم و پشت سر هم میبوسمت و فشارت میدم و اصلا دوست ندارم این روزها رو از دست بدم چون خیلی زودتر از اونچه که فکرش رو میکردم داری بزرگ میشی عشقم.اوایل همه میگفتن خیلی بغلیش کردی ولی غافل از اینکه زود بزرگ میشی و دیگه تو بغلم جا نمیشی مرد کوچک من......... این روزها احساسات و عواطفت بد جوری فوران میکنه بغضی وقتها به ارومی و با یک دنیا عشق تو چشمات نوازشم میکنی و دست رو موهام میکشی و بعضی اوقات با ناخن های تیزت پوستم رو ماساژ میدی نانازم.کاملا مسلط و با غرور میشینی و من لبریز از عشق محو تماشات میشم.گاهی وقتها که با کمک وسایل اطرافت می ایستی دستاتو رها میکنی تا مستقل ایستادن رو هم تجربه کنی که یه وقتهایی هم از هیجان جیغ میکشی گلم.خوابیدنت هم که داستانی شده و خیلی حرفه ای از گهواره میایی رو تخت ما و تا صبح باید با چشم باز بخوابیم شاید پسرک باهوش و پر انرژی ما هوس پیاده روی کند.به خاطر کنجکاوی و تجسس های پی در پی شما مجبور به تغییر دکوراسیون شدیم اون هم از نوع بدش و تا اطلاع ثانوی پذیرایی هیچ مهمونی نخواهیم بود.بالاخره بعد از گذشت هشت ماه تلاشهای ما ترتیب اثر داد و پسر طلایی ما بعد از خوردن هر قاشق به به میگی و چه ذوقی منو میگیره.وحرکت بعدی وقتی میگم عصبانی شو سرتو پایین میاری و با چشمای درشتت بالا رو نگاه میکنی و اولین باری که این هنر نمایی رو کردی ذوق زده شدم و شما بغض کردی شیرین عسل, شکر پنیر مامان.و همچنان از دندان خبری نیستبرای عکسهای 8ماهگی اصلا همکاری نکردی و نذاشتی که باریسه عدد 8رو بنویسم پسرم و فقط این 2تا قابل دیدن هست
سامیار محو تماشای تلویزیون و در حال پذیرایی با انگشت.نوووش جان مراحل کشف کردن میز تلویزیون خواب شیرین در آغوش بابا و روی شونه مامان قربون جفتتون بشم که رنگ لباساتون با هم ست شده.سامیار و پسر خاله ارشد, متین عزیز اولین شب یلدا پسر طلایی ما به به چه آب و جارویی هم کرده زولفاشو نتیجه ی تجسس و اکتشافات اخیر.زخم روی پلک نازنین پسرم خسته از تلاش برای رد کردن موانع دلت میاد منو زندانی کنی مامان جونییییییی هه هه هه ولی من میتونم .بهتون ثابت میکنم نون بربری که میگن اینه خیلی چسبید یه دونه دیگه یه دونه دیگه مامانم گفت این پا روی اون پا ...یا... اون پا روی این پا....خخخخخ(تمرین مرتب نشستن) مدل جدید تلویزیون تماشا کردن از دست این پسر...فکر کردم خوابی ولی بیدار بودی شیطونک از چی تعجب کردی که موهات سیخ شده پسرم یادته قدیما بهت میگفتم انگشت بخور خوشمزست مثل اینکه خوب بهت ساخته که شکمت اومده جلو داداش به ما که نساخت تو بخور نوش جونت کیان=مگه نمیبینی عکس خانوادگیه .نمیخوام سامیار توی عکس باشه کیان=خخخخخخخ دلم خنک شد سامیار تو عکس نیست.به به چه عکسی هم شد وقتی غذای سامیار دیر بشه کیان جیگر ساعت 9صبح تو رختخواب پسرک اسمونی من اینم مغز کاهوی مامانش.خداییش خوردن نداره حسن ختام هشت ماهگی