گل پسرم سامیارگل پسرم سامیار، تا این لحظه: 10 سال و 16 روز سن داره

شازده کوچولو

چهار ماهگی

عشق مامان چهارمین ماهت هم به خوبی گذشت خدا رو شکر مثل همیشه شگفت زده ام کردی و توی مطب  یه کوچولو گریه کردی  ولی وقتی رسیدیم خونه دیدم شما بیصدا فقط داری اشک میریزی وای داشتم دیونه میشدم  وقتی اشکاتو دیدم.فدات بشم که مثل مامانت تو داری و بروز نمیدی.البته دوست ندارم شما اینجوری بار بیایی البته بزرگتر که شدی روی این خصلتت حسابی کار میکنم .یکی دیگه از خصوصیاتت که به خودم رفته خوش خنده بودنت هست که درست مثل خودم تو هر شرایطی میخندی حتی وقتی درد داری نفسم ودو روز تب داشتی و بی حال بودی و شیر نمیخوردی چهارمین ماه گردت هم زمان با تولد خاله حدیثه جون بود و ما هم از خدا خواسته به خودمون استراحت دادیم و از فرصت استفاده کردیم  &nb...
16 شهريور 1393

شیطونک

دیروز بعد ازنیمساعت کلنجار رفتن با جنابعالی برای اینکه بهتر خوابت بگیره یه پارچه کشیدم رو صورتت و نیم ساعت روی پا تکونت دادم و مشغول کتاب خوندن شدم تا خوابت بگیره که سرم رو بلند کردم و......................با این صحنه روبه رو شدم.عاشقتم ...
13 شهريور 1393

چه دست خوشمزه ای

این روزا شدیدا داری به تکامل میرسی نفسم .بعضی وقتها همزمان با شیشه انگشتت هم تو دهنته. که حسابی خوردنی میشی .البته خیلی خودم رو کنترل میکنم تا نخورمت                                            وای چه انگشتای خوشمزه ای....هر کدومش یه مزه ایه   هیس به کسی نگیدا.... ...
11 شهريور 1393

قطره ای از بهشت

خدا رو بسیار شاکرم که رحمت و قدرتش شامل حال من شد تا لیاقت پیدا کنم ومادر بشم...چه خوشبختم که قطره ای از بهشت رو در اغوشم دارم...دوستت دارم دردانه پسرم                                     ...
31 مرداد 1393

یه روز خوب با کیان

یه روز تابستونی تصمیم گرفتیم که بریم مهمونی خونه خاله راضیه پیش کیان و کسری هرچند که کیان همش خواب بود ولی داداشش کمی سرگرممون کرد                                         وای داداش کیان تکواندو کاره..هااااایی ههههههییییییی.....                   کیان جون تا مامانم نیومده بیا یه ذره دست بخوریم                   اره راست میگی سامیار چقدر خوشمزست ...
30 مرداد 1393

اتلیه مامانی

توی یک بعدازظهر گرم تابستونی دوباره هنرم گل کرد و تصمیم گرفتم از شازده کوچولو عکس بگیرم ولی کاشکی یه دوربین فیلم برداری تو اتاق کار میذاشتم تا ببینی با چه سختی و فلاکتی طی دوساعت خسته کننده ازشما دردونه پسر عکس گرفتم.البته به زحمتش میارزیدعشقم                                                          وقتی سامیار عصبانی میشود                               وقتی سامیار گر...
27 مرداد 1393